1- تشکل حق، تشکلی است که انحصارطلب نیست. یعنی این منطق خودپرستانه و ضد خداپرستی را ندارد که هرکس توی این تشکیلات هست آدم خوبی است و هرکس توی این تشکیلات نیست آدم خوبی نیست. این تفکر، شیطانی است و نه رحمانی. بنا را بر این بگذارید که در تشکلها انحصار طلبیها، و خودپسندیها راه پیدا نکند.
2- در تشکلهایتان مواظب نفسالشیطان که مزاحم بهرهمندی از نفسالرحمان است باشید. اگر تشکیلات واقعاً بنابراین انتخاب اصلح، بنابر میدان دادن به افراد برای شکوفائی استعدادها باشد، تشکیلات زمین? رشد است. والا تشکیلات یک خطر دارد و آنکه یک انسان قالبی بسازد.
3- البته کار یک تشکلات ساختن ناقصهاست نه حذف ناقصها. تشکیلات باید آنقدر قوی و سازنده باشد تا این ناقص ها را بسازد.
4- یکی از بهترین راهها برای ارتقا اعضای تشکیلات مباحثه است ما با مجادله رشد نمیکنیم. مجادله بد است مباحثه خوب است. مجادله ضد ارزش است مباحثه ارزش است. گفتگوهایمان باید آهنگ مباحثه داشته باشد.
5- تشکل باید پاسدار ارزش ها باشد، نه پاسدار خود. نگهبان ارزشها باشد، نه نگهبان خود.
6- هر کار دستهجمعیای که انجام میشود باید همراه باشد با انضباط تشکیلاتی، بچه مسلمانها به انضباط مقدار کمی بها میدهند. باید یک مقدار به انضباط بیشتر بها داده شود نظم باید الهی، سازنده و نورانی باشد.
7- در تشکل در عین حفظ پیوند و ایجاد نظم آهنین، انسانها باید بتوانند که آزاد بیندیشند، انتقاد کنند و تصمیم بگیرند، بله، اجرای تصمیم اولیالامر همینطور که در کل جامعه منافاتی با آزادی ندارد، در تشکیلات هم منافاتی با آزادی ندارد، بشرط اینکه هیچ فرد و گروهی خودشان را بعنوان مدیران و رهبران در داخل تشکیلات تحمیل نکنند
8- اگر تشکیلات برایمان آنقدر محبوب شد که جانشین خدا و حق شد این حالت (لهو) پیدا میکند که «یلقی عن ذکر الله» است و آدم را از یاد خدا غافل میکند.
9- ارتباطتان را قوی کنید؛ وقتی یک عده در اقلیت هستند، باید بکوشند تا به کمک ارتباطات گسترده، یک جمع بزرگتر شوند. وقتیکه همه یکجا جمع هستید، احساس دلگرمی و قدرت بیشتر میکنید.
10- جذب عناصر جدید؛ گاهی دافعه خیلی قوی است اما جاذبه چندان قوی نیست. مسلمان، هم دافعه دارد و هم جاذبه. شما باید جاذبهتان زیاد باشد. باید کلامتان و رفتارتان چنان باشد که اطرافیانتان را یکی یکی جذبکنید. اصلاً باید برنامه داشته باشید برای جذب آنها. مبادا فکر کنید که اینهایی که با ما مخالف هستند دیگر کارشان خراب است و درستشدنی نیستند. خیر، انسان تغییر میکند. خیلیها آدمهای خوبی هستند، میلغزند و بد میشوند. خیلیها آدمهای بدی هستند و در اثر ارشاد و معاشرت خوب میشوند. تعالیم اسلام یادتان نرود. اسلام میگوید تا آخرین لحظات حیات، درِ توبه باز است.
11- معلوماتتان را ببرید بالا، مطالعاتتان باید اسلامی باشد، فنی هم باید باشد. هر کدام از شما وظیفهی شرعیتان است که در هفته یک مقدار روی رشته خاص خودتان مطالعهی فنی کنید، طوری که کاردانی و کارایی فنی شما رو به افزایش پیگیر و مستمر باشد.
12- انتقاد از خویشتن؛ من نمیدانم آیا هیچ وقت دور هم جمع میشوید بگویید این یک هفته نقایص و عیب کارم این بود. این کار را میکنید یا خیر؟ (پاسخ حاضران: خیر!) خوب، شروعکنید! هیچ اشکالی ندارد. «المؤمن مرآت المؤمن» یعنی چه؟ برادر و خواهر مسلمان باید آینهی یکدیگر باشند. آینه یکی از کارهایش این است که عیبهای آدم را میگوید. بنابراین هر هفتهای، دو هفتهای، یک ساعت دور هم بنشینیم با روی باز و گشادهرویی هر کسی اول عیبهای خودش را بگوید بعد آنهایی که جا میماند دیگران بگویند، بعد هم عیب جمعمان را بگوییم.
13- امید کامل به آینده؛ هیچ مسلمانی حق یأس و ناامیدی ندارد. مسلمان سراپا امید است. آدمهایی که ایمان به خدا ندارند آنهایی هستند که از گشایشآفرینی خدا در تنگناها مأیوس میشوند. انسانهای مؤمن همیشه باید امیدوار باشند. آنقدر قرآن و اسلام به ما تعلیم میدهد که نه با یک غوره سردیتان بشود و نه با یک مویز گرمیتان. یکروز بالا و یکروز پایین، یکروز جلو و یکروز عقب. تا شما یکدفعه ضایعه اگر برایتان پیش آمد زود دچار تاسف نشوید و اگر هم خدا یک نعمت به شما داد و یک پیروزی، زود از شادی خودتان را نبازید. در هر دو حالت باید صبور باشید.
14 -میدانید چرا دشمنان نمیخواهند شما متشکل باشید؟ چون میخواهند به سر شما همان را بیاورند که آن دو تا دزد به سر آن هفت نفر یزدی آوردند. هفت نفر یزدی مسافر بودند و با هم توی راه میآمدند. قافلهای کوچک بود. دو دزد به این قافله برخورد کردند و همه آنها را تار و مار کردند و هرچه داشتند بردند. وقتی به یزد رسیدند، خانواده و آشنایانشان، آنها را ملامت کردند که شما هفت نفر چطور از پس دو تا آدم بر نیامدید؟ گفتند: برای این که آنها دو تا بودند «همراه»، ما هفت تا بودیم «تنها». برخی از این «دوتا»های «همراه»، میخواهند شما (ملت) باشید «تنها» و آن وقت بر گرده شما سوار بشوند. بس است دیگر، ما از تاریخ چند بار باید درس بگیریم؟ انسان با ایمان و هوشمند دو بار دستش را توی یک سوراخ نمیکند که مار و عقرب بگزد. چند بار میخواهیم سرنوشتمان را دچار این گزندها و آسیبها بکنیم؟ باید نیروهایمان متشکل باشد. با سازماندهی است که میشود بهتر رهبری کرد. ما در کل جامعه یک مقام رهبری داریم که همان رهبری ولایت فقیه است. ولی وقتی رهبری ولایت فقیه تصمیم میگیرد، آیا با بیسازمانی بهتر میشود آن تصمیمها را اجرا کرد یا با داشتن سازمان و تشکل؟ خوب جواب خیلی روشن است که وقتی میخواهیم همان نقطهنظرهای کلی رهبری و خطوط کلی را که رهبری ترسیم میکند یا تصمیمات جزیی و حساس فوری را که در یک موقع حساس میگیرد و اعلام میکند، اجرا کنیم؛ غیر از حمایت عمومی و پشتوانه عمومی، یک سیستم اجرایی لازم است. باید با حوادث مقابله کرد و برای این کار، سخت به متشکل بودن نیازمندیم.